Zeinabshahsavar

  • خانه 
  • دل نوشته‌ای برای سید حسن نصرالله 

سلام هم وطن

16 بهمن 1398 توسط کلنا عباسک يا زينب

​#توليدي خودم 

هم وطن سلااااام?

هردوی ما #عشق را تجربه کرده ایم…❤

هردوی ما برای به دست خواسته هایمان در تکاپو هستیم و هر لحظه از زندگیمان را با امیدبه دست آوردن چیزی و یا دیدار با کسی سپری می کنیم…

آن روزها که من #چادر رنگی قدیمی و بلند مادر بزرگم را بر سر می کردم و به همراه دختر همسایه به #مسجد محله می رفتم ? تو موهایت را گیس کرده بودی ودر خیابان های شهر دوچرخه سواری می کردی?

آن روزها که دبستانی بودم و #چادر بر سر می گذاشتم مورد سرزنش قرار می گرفتم تو و #رفقایت من و امثال من را به تمسخر? می گرفتید و این سالم ترین تفریح شما بود…

رفته رفته بزرگ شدیم. هردویمان، به #بلوغ عقلی و فکری کاملی رسیدیم. تو? تو شدی و?من هم من…

اکنون جلوی آینه ایستاده ام و به چهره #جوان و پر نشاط خودم نگاه می کنم . آری بازهم من نشاط بیشتری? نسبت به تو دارم.

آن هنگام که تو نگرانی نکند نگاه ? کسی رویت متمرکز شود و تورا با سیل نگاه خود همراه کند من با #آرامش و طمأنینہ حاصل از #عشق به پروردگار با اقتدار روی سنگ فرشهای شهر قدم می گذارم…

حال که بزرگ شده و #عاقل شده ایم وقت، وقت #عاشق❤ شدن است 

#عشق های رنگین و دروغین??? که ظاهری آراسته و باطنی خاکستری? دارند تورا به آن سوی مرزها کشانده اند تو حسابی خشنود گشته ای و خوشحالی? کاذب روزهای روشنت را?تاریک?کرده است قلب ❤ سپید و پاک تو رفته رفته کدر گشته است و تو هرروز به مرداب #تنهایی نزدیک تر می شوی …

تو پشت مرزهای #ایران آزادی ظاهری و#سربازان امام آزادی دلهایشان را دیدند .تو رفتی و چیزی به جز از دست دادن #حیا و عفتت به دست نیاوردی درواقع چیزی را به دست آوردی که از دست داده ای…

#سردار ماهم پشت مرزهای ایران به خواسته اش رسید.

خواسته تو درآوردن روسری بود? و خواسته #سردار ما بعد از اتمام ماموریت✈#شهادت بود. 

تو#آزادی دنیا و ما آزادی #آخرت را می خواهیم…

#دین تو?برای تو و

#دین من هم برای ?خودم

اصلا میدانی؟ از #قدیم گفته اند خلایق هرچه لایق …

من لیاقتم این است که در امنیت کامل جسمی و روحی روزگارم را سپری کنم?

و تو????

هرثانیه نگرانی?…………..

#زينب-شهسوار

‌ میگفت هر اتفاقی یه حکمتی داره و ما زیادی برای درک این مساله کوچک هستیم‌. زمان جنگ، وسط بمب بارون ها و عملیات ها و به شهادت رسیدن ها، پیکر خیلی از جوونها برنگشت. جنازه خیلی هاشون پیدا نشد. بدن خیلی هاشون مفقود شد. رفت تا بیست سال بعد، سی سال بعد. یهو بدن ها، استخوان ها پیدا شدن. برگشتن. شدن نور و هدایتگر. انگار رسالت اون استخوان این بود که تو بیابونهای جنوب سال‌های سال زیر آفتاب بمونن و به وقتش پیدا بشن. شدن همین شهدای تازه تفحص شده ای که تشییع پیکرشون یه ملت رو بیدار و هوشیار و امیدوار میکنه. شهادت سید حسن نصرالله هم خیر و برکتِ. خیلی ها رفتن و با رفتنشون مسیرو برای ما روشن‌تر کردن. مثل حاج قاسم. مثل سید حسن. نشنوه صدای اشک و گریه‌مون رو دشمنی که با ناامیدی ما خوشحال میشه. جبهه مقاومت ایستاده و صدای فریادِ آزادیخواهانه‌ی انقلاب اسلامی در تمام جهان پیچیده. به قول حاج مهدی رسولی: عصر، عصرِ حیرت نیست. عصرِ حرکتِ. نکنه جا بمونی ... #سید_حسن_نصرالله
مطلب قبلی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

Zeinabshahsavar

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • لبنان
  • لبنان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس